خبرنامه دانشجویان ایران: محمود سریع القلم با وجود همه تناقض ها و نوسانات مختلف در نظریات و دیدگاههایش در یک موضوع همواره ثابت قدم مانده و آن اینکه اصول توسعه، ثابت و جهان شمول اند. این نوشتار، در چند شماره به نقد «روش شناسانه»ی کتاب «عقلانیت و توسعه یافتگی ایران»، خواهد پرداخت.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در بخش اول این مطلب (اینجــــا) به مبانی پوزیتیویستی خام و تند حاکم بر کتاب «عقلانیت و توسعه یافتگی در ایران» اثر محمود سریع القلم اشاره کردیم. سپس به معرفی دیدگاه اصلی او در مورد تز توسعه برای ایران پرداختیم. در ادامه اشاره کردیم که از نظرگاه سریع القلم، در کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی ایران (ص142) به صورت مالوف در مکتب نوسازی، کشورها را براساس سطح توسعه یافتگی در چهار دسته تقسیم بندی می کند. (اینجــــا) و در بخش سوم همین نظرات مورد بررسی قرار دادیم. (اینجــا)
در ادامه باید در خصوص مسئله توسعه یافتگی گفت که اساسا پارادایم پوزیتیویستی حاکم بر تفکر وی با چالش و بحران روبروست.
مصر یک نمونه است که از همگرایی حداکثری با بلوک غرب و آمریکا روبروست با جمهوری اسلامی که در یک واگرایی نسبت به آنها قرار دارد را از نظر همان شاخص های توسعه یافتگی غربی درست در یک دوره 30 ساله میتوان مقایسه کرد که اتفاقا نمونه های خوبی برای مقایسه اند که جمعیت نزدیک به هم دارند و در جغرافیای شبیه هم وجود دارند. در این پارادایم، اکنون مصر بارها و بارها باید از ایران توسعه یافته تر باشد.
به طور مثال این دو کشور را می توان از نظر شاخص «توسعه انسانی» که شاخصی ترکیبی برای سنجیدن موفقیت در هر کشور بر اساس سه معیار پایه، «سطح زندگی مناسب»، «زندگی طولانی و سالم»، «دسترسی به دانش و معرفت» است، مقایسه کرد. به گزارش سایتِ «برنامه توسعۀ سازمان ملل متحد» (UNDP)، ایران با داشتن شاخص توسعه انسانی برابر 742/0، رتبه 76 ام (بالاتر از اوکراین، عمان، ترکیه و چین) و مصر با داشتن شاخص توسعه انسانی برابر 622/0، رتبۀ 112 ام ( پایین تر از جامائیکا، فیجی و مالدیو) را در بین 186 کشور در سال2012 دارا می باشد.
در همین گزارش نشان داده شده است که ایران و مصر در فاصلۀ سالهای 1980 تا 2012 در این شاخص، دائماً سیر صعودی داشته اند، با این تفاوت که سرعت ایران در رشد این شاخص به مراتب، بیشتر از مصر بوده است. در سال 1980 این شاخص برای ایران 434/0 و برای مصر 407/0 بوده است. یعنی ایران در سال 1980 تنها 027/0 از مصر پیشی داشته، لیکن فاصلۀ ایران از مصر در سال 2012، به 120/0 افزایش یافته و ایران با فاصلۀ زیادی از مصر پیشی گرفته است. به عبارت دیگر ایران، طی سالهای 1980 تا 2012، فاصلۀ اندک خود با مصر در سال 1980 را به 4/4 برابر (از027 /0 به 120/.) بیشتردر سال 2012 افزایش داده است.
از نظر علمی و مطابق با گزارش پایگاه علم سنجی و استنادی اسکوپوس، ایران در سال 2013 به جایگاه 15 اُمِ تولید علم جهان صعود کرده است. در بین 30 کشور نخست در نظام استنادی اسکوپوس تنها کشور مالزی با تولید 8 هزار و 524 مقاله و کسب رتبه 24 ام، از مجموع کشورهای اسلامی قرار دارد و در 30 کشور اول نامی از مصر وجود ندارد. در بین 30 کشور نخست در نظام استنادی آی اِس آی، به جز ایران و ترکیه، نه فقط نامی از مصر نیست بلکه نام هیچ کشوری از کشورهای اسلامی نیز مشاهده نمی شود.
رتبه بندی منطقه ای ایران از نظر تولید علم: مقایسه با عربستان و مصر و ترکیه
بر اساس پیش بینی پایگاه علمی سایمگو، ایران با ادامه روند رشد فزاینده تولیدات علمی خود تا سال 2018 با 15 رتبه صعود، در جایگاه چهارم تولید علم جهان قرار خواهد گرفت. و بر اساس این پیش بینی، 10 کشور اول تولید کننده علم دنیا در سال 2018 به ترتیب کشورهای چین، آمریکا، انگلستان،ایران، آلمان، هند، فرانسه، ژاپن، کانادا و کره جنوبی خواهند بود. در حالیکه نامی از مصر در این سطح وجود ندارد.
یا بر اساس گزارش مجله «نیچر» که رشد کمی تولیدات علمی کشورها را در تمام گرایشهای علوم در سال 2011 میلادی بررسی کرده، روند رشد تولیدات علمی ایران در سال 2011 نسبت به سال 2010 میلادی بیشترین رشد دنیا، یعنی 20 درصد بوده و این در حالیست که رشد تولید علم چین، 15 درصد، کره جنوبی 10 درصد، هند و اسپانیا کمتر از 10 درصد و ایالات متحده امریکا و انگلستان کمتر از 5 درصد بوده است.
به لحاظ اقتصادی نیز در گزارشی که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در برآورد خود از ارزش تولید ناخالص داخلی 229 اقتصاد دنیا در سال 2012 میلادی ارائه کرده است، ایران را هجدهمین اقتصاد بزرگ جهان در این سال معرفی کرد. مصر در این گزارش در رتبۀ بیست و هفتم قرار داشت.
جمهوری اسلامی در این سال ها با اقدامات گسترده ی علیه خود از جمله جنگ 8 ساله، برخورد امنیتی با فعالیت صلح آمیز هسته ای ایران، حمایت از گروهک های تروریستی منافقین علیه ایران، تحریم های فلج کننده، فشار تبلیغاتی سنگین و... روبرو بوده است اما در مقایسه مصر در مدت یاد شده نه جنگی به آن تحمیل شده، نه مرزهای آن تحت فشار ناامنی جنگ در اثر حضور مستقیم امریکا در کشورهای همسایه قرار گرفته، نه تحریم های گوناگون و سنگین اقتصادی بر آن اعمال شده، نه گروهک های تروریستی علیه آن به کار گرفته شده، نه تهدید به حمله نظامی و متهم به قرار گرفتن در محور شرارت شده، نه تحت فشار تبلیغاتی و رسانه ای و عملیات روانی قرار گرفته، نه به وضعیت دموکراسی و حقوق بشر در آن اتهامی وارد شده، بلکه از سوی امریکا در چارچوب منافع دائمی به آن نگاه شده و از حمایت های نظامی و تسلیحاتی این قدرت بزرگ برخوردار بوده، دیکتاتوری مبارک و حکومت نظامیان در آن مورد حمایت تمام عیار آمریکا قرار گرفته، اسلام گرایی در آن تا حد ممکن سرکوب شده، اقتصادِ متکی بر توریسم، کانال سوئز، صادرات کشاورزی و کمک های مالی استراتژیک آمریکا هیچگاه تحت فشار و تحریم قرار نگرفته و ظاهراً هیچ مانعِ حداقل اعلامیای در مقابل پیشرفت آن از سوی آمریکا ایجاد نشده است.
سریع القلم می¬نویسد: «اصل پنجم در اصول مشترک حکمرانی در دنیای امروز، ثبات سیاسی و رضایتمندی عامه مردم در نتیجه حداقل نرخ رشد اقتصادی سهدرصدی است. یعنی لزومی ندارد که در کشور جلساتی در رابطه با مبانی نظری مشروعیت و مشروعیتیابی تشکیل دهیم، به جای آن بهتر است سراغ اقتصاد برویم، بهتر است که مسائل درجه یک و دو مردم را در «هرم مازلو» حل کنیم. وقتی که مسائل درجه یک و دو مردم حل شد، خودبهخود به مبانی سیاسی حکمرانی هم علاقهمند میشوند.
اداره مهاجرت آمریکا اعلام کرد حتی یک دانشجوی مالزیایی بعد از فارغالتحصیلی در آمریکا نمیماند و همه به مالزی برمیگردند. دلیل این موضوع آن نیست که مالزی دارای یک سیستم فوقالعاده دموکراتیک است بلکه نرخ رشد اقتصادی حداقل سه درصد میتواند برای یک جامعه رضایتمندی و حتی مشروعیت سیاسی ایجاد کند. بنابراین میتوان گفت کشورها اگر بخواهند بهطور دائمی مشروعیت داشته باشند، باید کار اقتصادی کنند.»
در اینجا نیز در اصل این ایده مناقشه ای نیست اما در اطلاق آن باید تامل کرد. واقعیت این است که بین رشد اقتصادی و رضایت عمومی رابطه است اما تلازم بین رشد اقتصادی سه درصدی یا بیشتر از آن و مشروعیت سیاسی امری ثابت نشده است و در بسیاری از موارد ضد آن مشاهده شده است. بسیارند کشورهایی که همزمان با رشد اقتصادی نرخ عدم رضایت در آنها هم افزایش یافته و در نهایت با شورش، یا انقلاب اجتماعی روبرو شده اند. در نظریه های جامعه شناسی انقلاب تئوریهای منسجمی در این خصوص ارائه شده از جمله تئوری محرومیت نسبی تدگار، تئوری توقعات فزاینده لوئیس و... گاه رشد اقتصادی بالاست اما محرومیت نسبی در جامعه به دلیل شکاف طبقاتی منجر به نارضایتی می شود همینطور محرومیت نسبی ناشی از مقایسه وضع خود با جوامع دیگر که رسانه های مدرن امکان شکل دهی به این نوع از محرومیت را به خوبی فراهم ساخته اند.
از نظر سریعالقلم «مهمترین منبع مشروعیتیابی، کار اقتصادی برای جامعه است. برای اینکه عامه ی مردم در کشور دنبال این نیستند که فیلسوف شوند، بلکه دنبال این هستند که حداقل زندگی را داشته باشند. بنابراین، در این جهان بههمتنیدهی اجتماعی و اقتصادی، اولویت با تولید ثروتی است که حتی زمینههای پذیرش فرهنگ دینی و اسلامی و ایرانی را فراهم میآورد». باید پرسید برای ادعای فوق استدلالهای ایشان چیست؟ این نگاه نوعی نگاه مارکسیستی به فرهنگ و سیاست است که بارها توسط اندیشمندان مورد مناقشه قرار گرفته است.
وی در کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی گفته است: «اولین شرط توسعهی ملی پذیرفتن تولید ثروت است. ثروت در میان بخشی از اقشار جامعه ما یک واژهی منفی است. به همین دلیل در ابتدا باید کار فرهنگی انجام شود تا جامعه برای این واژه معنای مثبتی قائل شود.»
مطلب اصلی در این خصوص این است که منظور از تولید ثروت چیست؟ ادعا شده تولید ثروت در میان بخشی از جامعه منفی است. کدام بخش از جامعه و با کدام تعریف و انگیزه و مبنا با تولید ثروت مخالفاند؟ آیا این بخش اکثریت جامعه را تشکیل میدهند و باید در خصوص آنها متولیان کار فرهنگی بکنند؟
در ادامهی سخن، ایشان استدلال نمودهاند که «برای اینکه یک کشور قابلاعتنا در خاورمیانه باشیم به ثروت نیاز داریم. امروز اگر عربستان برای بسیاری از کشورها تعیین تکلیف میکند، یک دلیل عمدهاش ثروت این کشور است. به همین دلیل است که پادشاه عربستان در هواپیمای خودش در فرودگاه قاهره مینشیند، هیات دولت مصر میروند داخل هواپیما با او ملاقات میکنند و قول 5/2 میلیارد دلار کمک را برای سال 2014 از پادشاه عربستان میگیرند.»
دو مطلب هست: اولا این موضوع، تعیینکنندهی نهائی نیست. اتفاقا در همینجا میتوان بین ایران و عربستان مقایسه کرد. اقتدار سیاسی و بین المللی ایران در کشورهای مختلف حتی در ممالک غربی و آسیائی آیا با عربستان قابلمقایسه است؟ حتی در حوزهها و کشورهائی مثل مصر که عربستان با ثروت خود اعمال نفوذ میکند؟ یا در کشورهائی مثل لبنان، سوریه و عراق که عربستان با ثروت انبوه خود تلاش دارد اوضاع سیاسی را آنگونه که می پسندد جهت بدهد.
نکتهی مهمتر در کیفیت اثرگذاری با بهرهگیری از ثروت است. عربستان با استفاده از همین ثروت افسانهای با همراهی آمریکا بزرگترین گروههای تروریستی دنیا را ایجاد می کند و کشورهای مختلفی چون سوریه، عراق و لبنان را به خاک و خون می کشد. آیا این نوع استفاده از ثروت، نشان دهنده ی توسعهنیافتگی سیاسی و فرهنگی سران عربستان نیست؟ بسیار جالب است که این عقبماندگی و انحطاط سیاسی در آمریکا و عربستان کاملاً با هم متناسب و سازگار است به همین دلیل در حمایت از گروههای تروریستی، ایجاد اختلاف بین کشورهای اسلامی، و حمایت از رژیم گرگصفت و کودککش اسرائیل در جنایات غزه، امارات و عربستان کاملاً با آمریکا همسو حرکت میکنند.
ادامهی استدلال آقای سریعالقلم در ارائهی ارقام سرمایه گذاری سودآور کشورهای عربی است و اینکه «در مجموع همسایگان ما در خلیج فارس بیش از دو تریلیون دلار خارج از بودجهی جاری خودشان در کشورهای دیگر سرمایهگذاری کردهاند».
البته وی هیچ مطلبی در خصوص عقبماندگی علمی و تکنولوژیک این کشور ها ارائه ننمودهاند و اینکه کشوری مثل عربستان با بستهترین سیستم آماری و اطلاعاتی آیا میتواند معیار توسعه باشد؟